محکوم به نیستی
نویسنده:
جوی فیلدینگ
مترجم:
تکین حمزه لو
امتیاز دهید
✔️ دختری 7 ساله در راه مدرسه توسط شخصی ناشناس مورد تجاوز قرار گرفته و سپس متجاوز او را خفه می کند.
داستان حول زندگی خانواده دختر بچه پس از این فاجعه می گردد و اینکه هر کدام از این افراد چگونه با حجم این فاجعه کنار می ایند و همینطور با خانواده هایی اشنا می شوند که وضعیت مشابه آنها را دارند. و البته که پلیس هم به دنبال قاتل است...
بیشتر
داستان حول زندگی خانواده دختر بچه پس از این فاجعه می گردد و اینکه هر کدام از این افراد چگونه با حجم این فاجعه کنار می ایند و همینطور با خانواده هایی اشنا می شوند که وضعیت مشابه آنها را دارند. و البته که پلیس هم به دنبال قاتل است...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی محکوم به نیستی
کابوس دقیقا هفده دقیقه قبل بعد از ساعت چهار، در آخرین بعد از ظهر یک روز گرم و آفتابی آوریل ماه، شروع شد. تا آن زمان جیل والتون خود را زن خوشبختی می دانست و اگر یکی از خیرنگارانی که بعدا جلوی خانه اش در خیابان تارلتون، شماره 1042جمع شده بودند، از او می پرسید که علت این خوشبختی را بگوید، به راحتی می توانست دلایلش را بشمرد.
با دستهایی که برای محافظت خود از حضور مزاحم دوربین ها و نور بی رحم و کور کننده ی فلاش ها بالا گرفته بود، می توانست با افتخار دلایل شانس خوبش را با انگشتان ظریف و کشیده اش، بشمارد.
اولین دلیل وجود جک بود، مردی که به سادگی تامش بود. هیچ چیز استثنائی در مورد او وجود نداشت و شاید کمی خشن هم به نظر می رسید، ولی مرد باوفا و صادقی بود که هشت سال پیش با او ازدواج کرده بود. دو انگشت بعدی اش، می توانست به دو دخترش تعلق بگیرد: جنیفر و سیندی، دو دختر خیلی متفاوت از دو مرد خیلی متفاوت. انگشت چهارمش، در توضیح شانس خوبش، مربوط به شوهر سابقش، مارک گالاگر بود. همه ی زنان نمی توانستند از رابطه ی آرام و دوستانه ای که جیل ادعا می کرد با شوهر سابقش دارد، برخوردار باشند. اگر چه همیشه این طور نبوداما چند سال اخیر برای هر دوی آنها حسن تفاهم خوشایندی به همراه آورده بود که شاید طی پنج سال زندگی مشترک، اصلا از آن برخوردار نبودند.
جیل، با صورتی که ده سال جوانتر از سن واقعی اش نشان می داد به چهل سالگی نزدیک می شد. اغلب سرحال بود و در یک خانه زیبا، در شهری زیبا زندگی می کرد. اگرچه لیوینگستون نیوجرسی هیجان زیبایی نیویورک را نداشت نداشت، اما محل امن و آرامی برای زندگی و بزرگ کردن بچه ها، به شمار می رفت. از آن گذشته، حتی در بدترین ترافیک ها، تا نیویورک یک ساعت فاصله بود و با تشکر از درآمد سرشار جک او یک دامپزشک بود، آنها هر قدر که دلشان می خواست، می توانستند به شهر سفر کنند. درآمد جک از پس مخارج تفریح او برمی آمد و لازم نبود جیل هم یک شغل تمام وقت داشته باشد.........
منون میشم بیشتر رمانهای خارجی بذارین[/quote]
منم موافقم رمانای خارجی انواع متفاوتی دارن ولی تمام رمانای ایرانی کشکی و عشقیه(!):baaa:;-(:-(
فک میکردم مال ماری هیکینز کلارکه.
ناظر لطفأ نظر قبلیمو پاک کن;-)
موافقم،رمان های ایرانی اصلأ با رمانهای خارجی قابل قیاس نیستن.
کتاب "بیگانه ای با من است"نمیدونم مال این نویسندس یا نه؟
دوست دارم بقيه كتابهاش هم اينجا باشه.
ممنون
من كتاب زماني براي گريستن نيست رو ميخوام :-):-)
منون ميشم بيشتر رمانهاي خارجي بذارين
اينطور نيست وخيلي اندك هستن :x